بازخوانى ديدگاه مونتگمرى وات درباره نبوت پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله)
بازخوانى ديدگاه مونتگمرى وات درباره نبوت پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله)
چكيده
مونتگمرى وات از دانشمندان مسيحى اسكاتلندى است كه كتاب هاى متعددى در مورد اسلام و تاريخ عصر نبوى نوشته است. انكار وحى و طرح مسئله تخيل خلاّق، ريشه بشرى داشتن اسلام، تأثير پذيرى پيامبر(صلى الله عليه وآله) از تعاليم يهوديت و مسيحيت، تأثير شرايط حاكم بر حجاز بر تعاليم اسلام، كامل نبودن قرآن و تناقضات آن، از مهم ترين ديدگاه هاى وات در مورد اسلام و پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)است كه در اين نوشتار به بررسى آن مى پردازيم.
واژگان كليدى: وحى، تخيل خلاّق، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)، مونتگمرى وات، نبوت و اسلام.
مقدمه
اين موضوع در نظر غيرمسلمانان به گونه اى ديگر تفسير مى شود. يهوديان و مسيحيان با وجود آن كه در عهدين، به نبوت پيامبر اشاره شده است، نبوت آن حضرت را انكار نموده، تفسيرهاى متعددى ارائه مى نمايند.بررسى اين موضوع و نيز مسائل ديگر، نظير سرچشمه هاى دين اسلام، تكامل ايمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)، بررسى آيات قرآن و... از نگاه انديشمند مسيحى معاصر، مونتگمرى وات2 هدف اين نوشتار است. وات در سال 1909م در اسكاتلند متولد شد. او استاد مطالعات عربى و اسلامى دانشگاه ادينبورگ بود و در فلسفه اخلاق و فلسفه باستان و دانشيار مطالعات عربى از سال 1947 1964م مربى ارشد بود. در سال 1964م رياست دانشگاه را بر عهده گرفت و در سال 1979م بازنشسته شد. سرانجام در سن 96 سالگى در سال 2005م (چندى قبل) درگذشت.
وات در حوزه اسلام و تاريخ اسلام كتاب هايى نگاشته كه متناسب با موضوع تحقيق، كتاب هاى تاريخى وى مانند محمد در مكه، محمد در مدينه و محمد پيامبر و سياستمدار محور تحقيق حاضر است. دو كتاب نخست به عنوان اولين آثار تاريخى وات مى باشد كه اولى را در سال 1953م و دومى در سال 1956م نوشت. هم چنين خلاصه دو كتاب را به صورت كتاب محمد پيامبر و سياستمدار به نگارش درآورد.
ما در اين نوشتار، ابتدا ديدگاه ها و پنداشت هاى وات رادر محورهاى مختلف بر اساس كتاب هاى ياد شده، بيان نموده، سپس بر اساس يافته هاى تاريخى و منابع معتبر تاريخ اسلام، ديدگاه هاى او را نقد و بررسى خواهيم كرد.
وات و مسئله وحى
وات در بررسى مسئله وحى، ابتدا آن را بر اساس منابع اسلامى و آيات قرآن تبيين كرده، در ادامه به بيان ديدگاه هاى خود مى پردازد. او درباره چگونگى آغاز وحى به پيامبر رواياتى را به نقل از زهرى آورده است، از جمله:3
سمعت النعمان بن راشد يحدث على الزهرى عن عروة عن عايشة اِنها قالت كان اول ما ابتدى به رسول الله(صلى الله عليه وآله)من الوحى الرؤيا الصادقة، كانت تجىء مثل فلق الصبح. ثم حبب اليه الخلا فكان بغار حراء، يتحنث فيه الليالى ذوات العدد قبل ان يرجع الى اهله، ثم يرجع الى اهله فيتزود لمثلها حتى فجاه الحق فاتاه فقال: «يا محمد انت رسول الله». قال رسول الله(صلى الله عليه وآله) فجثوت لركبتى و انا قائم ثم رحفت ترحف بوادى ثم دخلت على خديجه فقلت زملونى، زملونى، حتى ذهب عنى الروع، ثم اتانى فقال: «يا محمد انت رسول الله». قال: فلقد هممت ان اطرح نفسى من خالق جبل فتبدى لى حين هممت بذلك فقال: «يا محمد انا جبرييل و انت رسول الله».
آن گاه در تفسير وحى مى گويد:
مسلمانان معتقدند آيات قرآن از طريق جبرئيل به پيامبر وحى شده است، ولكن در اين جا دلايل و اسبابى است كه ما معتقديم اين كلمات بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) وحى نشده است، بلكه محمد(صلى الله عليه وآله) رؤيايش را تفسير به وحى كرده است و در هيچ جاى قرآن ذكرى از جبرييل نيامده است.4
از نظر وات آن چه براى پيامبر(صلى الله عليه وآله) اتفاق افتاده و پيامبر آن را وحى مى نامد، تفسير پيامبر(صلى الله عليه وآله) و بيان آن مى باشد كه به صورت كلمات قرآن بيان شده است. او در جاى ديگر مى نويسد:
توجه محمد(صلى الله عليه وآله) به آشفتگى و اضطرابات مكه موجب شد كه وى گوشه گيرى اختيار كند. در يكى از تپه هاى سنگى و باير مجاور، غارى بود كه گاهى چندين شب به آن جا مى رفت تا تنها باشد و به عبادت و تفكر بپردازد. در اين ايامِ انزوا و شب زنده دارى ها بود كه تجارب عجيبى به دست آورد كه نخستين آن ها تجربه رؤيا مانندى بود... در شهود نخستين، موجود باشكوهى در نظر وى مجسم شد كه راست در اوج آسمان نزديك به افق ايستاده بود، سپس پايين آمده و چندان به او نزديك شد كه فقط به اندازه دو كمان يا كمتر با وى فاصله يافت، آن گاه وحيى بر اوفرو خواند... .5
وات براى تفسير وحى مسيرى را در پيش گرفته كه او را از تفسير واقعى آن، دور كرده است. او در تفسير وحى مى گويد:
در آغاز، گمان مى برد آن موجود باشكوه همان خداست. بعدها شايد معتقد شده است كه آن موجود عالى، فرشته اى است كه روح نام دارد و سرانجام آن را همان جبرئيل دانست. تغيير اين تعبير، احتمال دارد در نتيجه اطلاع از تعليمات يهوديان باشد كه عقيده دارند خدا نامرئى است... .6
او با اشاره به ترس پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر اثر نزول وحى، مى گويد:
مى توانيم بين دو نوع از وقايع فرق قائل شويم: اولا: ترس پيامبر از حضور خداوند و آن چه موجب يأس و نااميدى او مى شود. ثانياً: انديشه انتحار و خودكشى در وجود پيامبر(صلى الله عليه وآله).7
وات، ترس حاصل از نزديك شدن به خداوند و يأس حاصل از آن را پذيرفته و حتى نمونه هايى از عهد قديم را يادآور مى شود، اما نسبت انتحار و خودكشى را به پيامبر رد مى كند.
البته بايد توجه داشته باشيم كه خوف حاصل از نزول وحى و جبرئيل بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) اثر طبيعى نزول وحى و سنگينى بار مسئوليت حاصل از آن بوده است، همين طور مسلم است كه اين گونه نبوده است كه اين خوف، وى را از ادامه راه مأيوس نموده و در نبوت او ترديد ايجاد كند. به عبارت ديگر، مواجه عالم عِلْوى و جبروت با عالمانسانى و مرتبه ناسوتى، به طور طبيعى، آن خوف را موجب مى شد، گرچه مرتبه بالاى وجود پيامبر(صلى الله عليه وآله) توان درك آن را داشت و شايد تحمل آن براى غير پيامبر قابل تصور نباشد.
از نكات قابل توجه در تفسير وات، تأييد ورقة بن نوفل8 در مورد نبوت پيامبر(صلى الله عليه وآله) است. او مى نويسد:
مى گويند كه روزهاى نخست و دريافت نخستين وحى، زن او خديجه و پسرعموى زنش، ورقة بن نوفل او را تشويق كردند به اين كه قبول كند به پيامبرى برگزيده شده است. ورقه خود به مسيحيت گرويده بود و ظاهراً با كتاب مقدس آشنايى داشته است، در صورتى كه در آن زمان، عرب هاى مسيحى اطلاع كافى درباره كتاب مقدس نداشتند و اطلاعات ورقه نيز كامل نبوده است. با اين همه، شهادت يك مسيحى به اين كه طرز نزول وحى بر محمد(صلى الله عليه وآله)شباهت كامل به طرز نزول وحى بر موسى دارد، محمد(صلى الله عليه وآله) را در عقيده خود تقويت كرده است.9
در اين باره بر اساس انديشه شيعى بايد گفت كه هيچ گاه تأييد ورقه دليلى بر تأييد نبوت پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيست، زيرا از ديدگاه شيعه، نبوت منصبى الهى است و افراد خاصى پس از احراز شايستگى هاى لازم به اين مقام و منصب مى رسند و هركس به اين مقام رسيد، در اولين برخورد با جبرئيل و فرستنده وحى، بر اين مقام خودآگاهى يافته و كوچك ترين ترديدى در نبوتش نخواهد داشت.
وحى از نگاه انديشمندان غيرمسلمان به گونه اى متفاوت تلقى مى شود، زيرا آن ها به دليل نگرش مادى و انكار ماوراى طبيعت، در پى يافتن منشأى براى وحى هستند. از اين رو ديدگاه هاى متفاوتى مطرح كرده اند.
برخى از انديشمندان، نبوغ ويژه پيامبران را مطرح ساخته و معتقدند پيامبران همانند ديگر نوابغ، افراد برجسته و ممتاز عصر خويش بوده، انديشه هايى نورانى و افكارى عميق و همتى عالى داشتند، به خير و صلاح و بهبود اوضاع مردم خويش مى انديشيدند، مشكلات جامعه را مى شناختند و به حل آن ها عنايت داشتند. از اين رو در اصلاح عقايد و اخلاق مردم مى كوشيدند و كوشش در اين امور را به عنوان يك مأموريت الهى معرفى مى كردند. برخى ديگر، ادعاى وحى و پيامبرى را معلول نوعى جنون و اختلال حواس مى دانند و در توضيح سخن خود مى گويند، پيامبران افرادى با ايمان و متعصب بودند، از ظلم و ستم و بى عدالتى هاى متجاوزان و مظلوميت محرومان رنج مى بردند و همواره در فكر چاره جويى و اصلاحات اجتماعى بودند. آن قدر در اين باره فكر مى كردند كه از حالت اعتدال روانى خارج مى شدند و تصور مى كردند كه در خواب و بيدارى از جانب خدا پيام به آن ها مى رسد.10
البته اين تصور دانشمندان غربى تازگى نداشته، زيرا قرآن از قول مخالفان صدر اسلام نيز به اين مطلب اشاره دارد:
بلكه گفتند خواب هايى است پريشان، بلكه به دروغ آورده است، بلكه او شاعرى است و بايد نشانه اى بياورد آن گونه كه پيشينيان فرستاده شدند.11
وات مانند ديگر دانشمندان غيرمسلمان با انكار الهى بودن وحى، ريشه آن را در وجود شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله) جستجو مى كند. او در اين زمينه، ديدگاه خاصى را در كنار ديگر ديدگاه هاى پيش گفته، نظير «نبوغ پيامبران» و «جنون» مطرح كرده است كه در ادامه به بررسى آن مى پردازيم. او معتقد است:
در بعضى اشخاص، نيرويى است كه آن را «تخيل خلاّق» مى گويند:... اين اشخاص آن چه را ديگران حس مى كنند ولى نمى توانند بيان كنند به شكل محسوس در مى آورند. پيامبران و رهبران دينىِ جامعه، جزء اين دسته از صاحبان تخيل خلاق هستند. با مسائل واقعى و حقيقى زندگى بشر سروكار دارند، ولى آنان تخيلات را در قالب كلمات براى بيان مطالبى به كار مى برند كه وراى فهم و عقل بشر است. افكار و عقايدى را بيان مى كنند كه ارتباط نزديك با عميق ترين و مركزى ترين كارهاى بشرى دارد و مربوط به نيازمندى هاى وجود آن ها و نسل هاى آينده است. نشانه بزرگى يك پيغمبر اين است كه افكار او مورد توجه مردمى واقع شود كه مخاطب او هستند. اين افكار از كجا مى آيد؟ بعضى مى گويند از «بى خبرى و ناخودآگاه»، مردم دين دار مى گويند از «خدا» و بعضى قدم فراتر نهاده اند و مى گويند، هرجا حقيقتى باشد اصولا از طرف خداست. شايد بتوان گفت اين افكار «تخيل خلاّق» حاصل زندگانى كسانى است كه از زمان خود بزرگترند.12
معانى لغوى و اصطلاحى وحى
وحى در لغت
1. درك فطرى، آن گونه كه در سوره نحل آمده است:
پروردگارت به زنبور عسل وحى كرد كه از كوه ها و درختان و خانه هايى كه برايتان مى سازند، لانه بگيريد.14
2. جريان سنن و قوانين طبيعى حاكم بر جهان.15
3. الهام و القاى در قلب، چنان كه در مورد حضرت موسى مى فرمايد:
آن گاه كه به مادرت وحى كرديم، آن چه را بايد وحى كنيم، وحى كرديم كه نوزاد خود را در صندوقى بگذار و به دريا بيفكن و دشمن من و او [فرعون] وى را بگيرد.16
4. وحى به حواريين (حضرت عيسى(عليه السلام)).17
5. وحى به ملائكه.18
6. وحى به پيامبران كه در آيات متعددى مطرح شده است.19
وحى در اصطلاح
نمونه هايى از تعاريف وحى عبارت اند از:
1. وحى، شعور و درك ويژه اى است در باطن پيامبران، كه درك آن جز براى افرادى كه مشمول عنايات الهى قرار گرفته اند، ميسور نيست.20
2. وحى، عبارت است از تعليم امور دين به پيامبران از سوى خداوند متعال به وسيله ملائكه.21
3. وحى، امرى است خارق العاده، از قبيل ادراكات باطنيه، و شعور مرموزى است كه از حواس ظاهر پوشيده است.22
با تأمل در اين تعريف ها و ديگر تعاريف از وحى، به نظر مى رسد دو نكته اساسى در معناى اصطلاحى وحى وجود دارد:
1. از طرف خدا بودن وحى (با واسطه يا بىواسطه)؛
2. پنهانى بودن وحى.
اين دو نكته در وحى همه پيامبران الهى به چشم مى خورد. البته جزئيات بيشترى بايد در وحى لحاظ شود، نظير شرايط گيرنده وحى، مخاطب وحى، مفهوم وحى و... كه مجال بررسى آن در اين نوشتار نيست.
عالى ترين درجه وحى، همان است كه به سلسله پيامبران اختصاص دارد. اين وحى بر اساس نياز نوع بشر به هدايت الهى است كه از طرفى بشر را به سوى مقصودى كه ماوراى افق محسوسات و ماديات است، راهنمايى مى نمايد، و از طرف ديگر، نياز بشر را در زندگى اجتماعى كه همواره نيازمند به قانون است، تضمين مى كند. پيامبران افراد برگزيده اى هستند كه صلاحيت دريافت اين نوع آگاهى را از جهان غيب دارند. اين صلاحيت را خدا مى داند و بس.23و24
نقد و بررسى
ارائه تصوير صحيح از حقيقت وجودى پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر اساس فهم مادى بشرى ممكن نيست و بايد توجه داشت كه تأكيد و پافشارى محققان خارجى در تفسير وحى درباره شخصيت ويژه پيامبران(عليهم السلام) مى تواند ناشى از يكى از دو عامل زير باشد:
1. نگرش ماترياليستى و انكار نظام ماوراى طبيعت؛
2. پذيرش نظام ماوراى طبيعت و انكار نبوت الهى پيامبران و برگرداندن عامل وحى به وجود پيامبران.
با مراجعه به تفسير وات از وحى به نظر مى رسد كه ديدگاه او ناشى از عامل دوم است، زيرا خود وى تصريح مى كند كه به خدا و نظام ماوراى طبيعت اعتقاد دارد، اما اين كه نبوت پيامبر اسلام از طرف خداوند باشد را منكر است و با انكار ريشه الهى وحى، در صدد يافتن منشأى غيرآسمانى براى وحى مى باشد و آن را در وجود شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله) جستوجو مى كند.اگر بنا به نظر وات، وحى را تخيل خلاّق پيامبر(صلى الله عليه وآله) بدانيم (و از آن جا كه پيامبر در مقايسه با افراد زمانه خود از هوش و استعداد بالاترى برخوردار بوده و نيرويى در درون او وجود داشته كه باتفكر و تأمل در اوضاع جامعه، راه كارهايى براى رساندن جامعه در مسير تكامل، بيان نموده كه به صورت آيات قرآن عرضه شده است) بايد قرآن و اسلام را نيز دينى بشرى و برخاسته از ذهن و انديشه يك انسان تلقى كنيم كه از نظر مسلمانان پذيرفتنى نيست، زيرا انسان با همه توانايى هاى خود به دليل محدود بودن نمى تواند بر فضاى فرامادى اطراف خود، تسلط كامل داشته باشد و حال آن كه حقيقت وجودى انسان و سعادت نهايى او در ماوراى ماده تحقق مى يابد.اگر چه وات در تحليل وحى سعى مى كند آن را به گونه اى مثبت جلوه دهد و تخيل خلاّق را امرى ارزش مند و گران سنگ معرفى نمايد، اما به هر ميزان كه ارزش مند باشد تا به خدا برنگردد و ريشه الهى پيدا نكند، براى به سعادت رساندن انسان ها كافى نيست، زيرا براى صحت اين انديشه ها و راه كارها كه با قطع نظر از ارتباط با خدا ريشه در عقل بشرى دارند، هيچ تضمينى وجود ندارد.اما اگر وجود خداوند و ماوراى طبيعت را بپذيريم (آن گونه كه وات خود را معتقد به آن مى داند) و از طرفى بپذيريم كه سعادت انسان جنبه غيرمادى و اخروى دارد، بايد هدايت گرى به وسيله خداوند كه آگاه به همه ابعاد وجودى انسان است، صورت گيرد كه به صورت وحى بر پيامبران انجام شده است.
انواع وحى از ديدگاه وات
وات در شمارش انواع وحى، سه روش عمده را ذكر مى كند، مانند آن چه در قرآن آمده است:25
1. كلام غيبى (ماورايى) به صورت وحى
البته نه كلام لفظىِ مباشر به معناى مادى و انسانى، بلكه به گونه اى خاص كه مى تواند به صورت الهام از خارج در فكر انسان ايجاد شود. به نظر وات، اين نوع از وحى، دوران مكه را شامل مى شود كه در قرآن از آن به عنوان عمل روح نام برده شده است.26
2. تكلم خداوند با پيامبر(صلى الله عليه وآله) از پس پرده
به نظر وات در اين نوع تكلم، پيامبر درصدد ديدن متكلم نيست، بلكه كلمات او شنيده شده است و ما درصدد يافتن تعبير خيالى و خارجى از متكلم هستيم. اين نوع وحى در پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) كمتر مشاهده شده و مواردى كه شبيه به اين قسم مى باشد را همان نوع اول مى دانيم. اين نوع اختصاص به حضرت موسى(عليه السلام) دارد.
3. ارسال رسول وحى
به اعتقاد مسلمانان، نزول قرآن به اين نوع وحى برمى گردد. اما وات مانند بيشتر دانشمندان غربى معتقد است از آن جا كه نامى از جبرئيل در قرآن نيست، اين نوع وحى براى پيامبر(صلى الله عليه وآله) حاصل نشده، بلكه آن چه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مسلمانان تصور مى كنند كه از اين نوع باشد، اشتباه است.27
به نظر وات اين نوع وحى، از نوع تعبير خيالى و همراه با رؤياى عقلى و خيالى است و اين تعبير در احاديث كه جبرئيل «على صورة الانسان» بر پيامبر ظاهر مى شد، رؤياى خيالى تفسير مى شود.
دانشمندان مسلمان در مورد انواع وحى، بحث هاى مفصلى انجام داده و حالت هاى مختلف آن را بر اساس آيات قرآن و روايات، بررسى كرده اند، هم چنين براى همه انواع مطرح شده، مواردى يافت شده است. در مجموع مى توان گفت: بيشترين نوع وحى كه بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) ظاهر شد از نوع سوم، يعنى «ارسال رسول وحى» بود كه روايات زيادى در منابع تاريخى آمده است. وات با ديدگاه تحليلى تجربىِ خود درصدد تحليل انواع است كه قابل اجرا نيست، زيرا وحى در ارتباط با ماوراى طبيعت مطرح است و نمى توان با تحليل تجربى كه شيوه اى متناسب با عالم طبيعت و تجربى است، درصدد تفسير قرآن برآمد، بلكه در اين گونه موارد بايد سند و روايات مربوطه بررسى و تحليل شود، نه شيوه تحليل تجربى.
از طرفى وات مانند بسيارى از دانشمندان معاصر با روش هاى تاريخ نگارى امروز به نقد و تحليل وحى و قرآن پرداخته، حال آن كه قرآن كتابى است كه شيوه خاص خودش را دارد و بر اساس شيوه هاى تاريخى امروز نوشته نشده است تا براساس آن نقد شود. براى نمونه، يكى از دلايل وات بر نفى شيوه سوم، عدم ذكر نام جبرئيل در قرآن است، حال آن كه صرف عدم ذكر نام نمى تواند دليل بر عدم وجود اين شيوه باشد.
وات و سرچشمه هاى دين اسلام
1. تعاليم مسيحيت و يهوديت
مسلمان متعصب را عقيده بر آن است كه محمد(صلى الله عليه وآله) خواندن و نوشتن نمى دانسته است، ولى اين عقيده، مورد شك محققان جديد غربى است، زيرا مى گويند اين بيان براى آن است كه ثابت كنند قرآن معجزه است... .28
هم چنين او معتقد است بيشتر مردم مكه خواندن و نوشتن مى دانستند و با انتساب حرفه بازرگانى به پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى گويد:
بعيد به نظر مى رسد تاجر با استعدادى مانند محمد(صلى الله عليه وآله) از اين هنر بى بهرهمانده باشد.29
از آن جا كه وات هيچ دليلى براى بى سواد بودن پيامبر(صلى الله عليه وآله) ارائه نكرده است، يا آن را به اعتقاد دانشمندان غربى نسبت مى دهد و يا صرفاً با توجه به تاجر بودن پيامبر آن را بعيد مى داند، گرچه در ادامه، غيرمستقيم به بطلان اين مسئله پى برده مى نويسد:
طرز بيان مطالب كتاب مقدس در قرآن نشان مى دهد كه او خود اين كتاب را نخوانده است و هم چنين نشان مى دهد كه از كتاب ديگرى نيز استفاده نكرده است.30با وجود اين، وات پاى مى فشرد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) اطلاعات از عقايد مسيحى و يهودى داشته است و اين اطلاعات به صورت شفاهى يا از راه هاى ديگر، مانند نشست و برخاست با مسيحيان و يهوديان ساكن حجاز، گفتوگو با آن ها درباره مسائل دينى، ارتباط با قبايل چادرنشين مسيحى و هم چنين ارتباط با حبشى هاى يمن كه براى تجارت يا به عنوان برده در مكه بودند، به دست آمده است.
از جمله شواهدى كه وات بر اين مسئله ذكر مى كند، نفوذ اسلام در مناطقى است كه به دليل حضور يهوديان و مسيحيان، افكار كتاب مقدس در آن جا رواج كامل داشته است.
از آن جا كه ريشه اديان الهى به خداوند متعال برمى گردد، جوهره همه اديان يكى است و همه براى سعادت انسان آمده اند. در اين ميان، اديان مسير تكاملى را طى نموده و مسلمانان، اسلام را كامل ترين دين الهى مى دانند. بنابراين، وجود مشابهت هايى در اديان الهى، امرى طبيعى است و صرف وجود مشابهت، دليل بر اخذ يكى از ديگرى نيست.
اما در مورد امى بودن پيامبر(صلى الله عليه وآله) بايد گفت كه از مسلمات تاريخى است و دلايل روايى متعددى مى توان بر آن اقامه نمود، چنان كه خود وات، غيرمستقيم به آن پى برده است.31
همان گونه كه وات اذعان نموده پيامبر(صلى الله عليه وآله) كتاب مقدس (عهدين) را نخوانده است، اما اين كه به صورت شفاهى با پيروان اديان الهى در ارتباط بوده، فرضى است كه بايد اثبات شود، حال آن كه وات دليلى بر آن اقامه نكرده است. علاوه بر اين، قراين و شواهد تاريخى كه بتواند ارتباط گسترده قريش، به ويژه ارتباط پيامبر با ساكنان سرزمين هاى مرزى، اثبات كند وجود ندارد، بلكه تنها به دو سفر پيامبر(صلى الله عليه وآله)به شام اشاره شده كه در آن ها نيز مسئله دريافت تعاليم از پيروان يهوديت و مسيحيت مطرح نشده است. گزارش ها در ديدار پيامبر با بحيراى راهب32 تنها به اين نكته اشاره دارند كه ابرى بر بالاى سر پيامبر(صلى الله عليه وآله)بوده است كه بحيرا با ديدن اين صحنه به ابوطالب توجه مى دهد كه او مرد بزرگى خواهد شد و او را از يهوديان دور نگه دار.
علاوه بر اين، دليل ديگر وات كه گسترش اسلام در مناطقى بود كه آيين مسيحيت و يهوديت در آن جا رواج داشته، نمى تواند دليلى بر مدعاى وى باشد، زيرا در اين صورت درباره هر نمونه از تغيير آيين بايد بگوييم ريشه در كيش و آيين قبلى داشته و بر اين اساس، دين مسيحيت مثلا ريشه در اديان بومى برخى بخش هاى افريقا داشته است، زيرا در آن جا پيشرفت هايى داشته، حال آن كه كسى اين چنين قائل نيست.
بنابراين، اين فرض وات كه يكى از منابع و سرچشمه هاى تعاليم اسلام، كسب اطلاع پيامبر(صلى الله عليه وآله) از تعاليم يهوديت و مسيحيت باشد، صحيح به نظر نمى رسد.
2. شرايط اجتماعى فرهنگى محيط عربستان
وات براى تبيين ديدگاه خود از باب مقدمه مطالبى را بيان كرده كه به خودى خود قابل پذيرش اند: نخست، اين كه بقاى هر انديشه اى، به خصوص انديشه دينى، مبتنى بر كارايى و سازگارى آن با محيط و شرايط حاكم بر آن جامعه است.33 سپس نتيجه مى گيرد:
از آن جا كه تعاليم اسلام توانست اين سازگارى را ايجاد نمايد، دوام داشت وموفق بود.34
مطلب مقدماتى ديگر در بيان وات، اين است كه محيط عربستان از لحاظ اجتماعى اقتصادى، ويژگى هاى زير را داشت:
از لحاظ اقتصادى، اقتصادِ مبتنى بر شبانى و دامپرورى، به خودى خود همكارى و تعاون را مى طلبيد. شرايط اجتماعى در جامعه صحرانشينى نيز ويژگى باهم بودن و تعاون را مى طلبيد و در شرايط سخت زندگى بيابانى، مردم مجبور بودند به هم نزديك شوند و همكارى نمايند تا بتوانند به زندگى ادامه دهند. قرابت طايفه اى يا قبيله اى، وحدت منافع و وفادارى با خويشاوند را مى طلبيد كه بسيار با اهميت بود.35
پس از اين دو مقدمه، وات به بيان ديدگاه و نگرش اصلى خود مى پردازد و در اين باره مى نويسد:
اين شرايط كه با جان مردم آميخته بود در هنگام ظهور اسلام به دليل تحولاتى در شرايط اجتماعى و اقتصادى دست خوش تغيير قرار گرفته بود.
از نگاه او اين تغيير كه بنيان اجتماعى جامعه حجاز را دچار تحول ساخت «تبديل اقتصاد شبانى به اقتصاد تجارى و توسعه تجارت» بود. وات در اين زمينه مى نويسد:
به دلايل نامعلومى، تجارت در نيمه دوم قرن ششم ميلادى رونق و توسعه پيدا كرد، چنان كه در آغاز سال 600 ميلادى مردم مكه بيشتر تجارت عربستان غربى را در دست داشتند و اغلب مردم مكه زندگى خود را از راه تجارت مى گذرانيدند. بدين ترتيب، تغيير مادى مهمى از تبديل اقتصاد شبانى و چادرنشينى به اقتصاد تجارى به وجود آمد.36
سپس وات مدعى مى شود:
آن چه موجب ظهور اسلام گرديد، تضاد و تصادم بين نگرش برآمده از زندگى چادرنشينى مردم مكه و مقتضيات محيط جديد مادى يا اقتصادى بود كه خود آن را به وجود آورده بودند. محيط جديدِ مبتنى بر تجارت، بسيارى از ويژگى هاى مردم مكه را از بين برد، منافع طايفه اى، جاى خود را به منافع فردى داده بود. تمايل به انفراد و حفظ منافع فردى و شخصى، نتيجه رشد و توسعه تجارت بود. تجار بزرگ، منافع تجارى را بر همه چيز مقدم مى داشتند و با مراكز تجارى برضد هم عشيره هاى خود متحد مى شدند. نتايج و عواقب اين حالت جديد، فرو ريختگى اصول طايفه اى و عشيره اى بود. بازرگانان فقط در فكر افزايش قدرت و نفوذ خود بودند و ديگر، تعهد اخلاقى وجود نداشت و در هم ريختن اخلاق و شكست افكار عمومى با فساد و تزلزل زندگى دينى مردم مكه همراه بود.37
وات، سازگارى و انطباق تعاليم اسلام را با شرايط حاكم بر محيط عربستان، دليلى بر ديدگاه خود پنداشته، در اين باره مى نويسد:
اينك اگر نظرى به آيات قرآن بيفكنيم، مى بينيم نكاتى كه تذكر داده شده، با وضع موجود مناسبت داشته و قرآن توجه مخصوصى به جنبه هاى دينى و آشفتگى هاى مكه داشته است.38
وات با بيان اين سخن كه قرآن مردم را دعوت مى كند كه به قدرت و رحمت آفريدگار خود اقرار كنند و براى او نماز گذارند، اين گونه نتيجه مى گيرد كه رويكرد چنان دعوتى انكار قدرت ثروت مندان است. سپس چنين مى انگارد:
بدين وسيله، قرآن در صدد اصلاح و از بين بردن گستاخى و غرور ناشى از ثروت برآمده و آن را ريشه ماده پرستى بشر و باعث در هم ريختگى اساس جامعه در آن زمان دانسته است. قرآن توصيه به حمايت از يتيمان و بيچارگان داشته و ظلم و تجاوز به آن ها را روا نمى دارد.
وات براى آن كه ديدگاه خود را به اثبات برساند، هرگونه رويكرد اصلاحى مطرح در اسلام را متوجه زندگى مردم عربستان دانسته، مى نويسد:
با تلفيق اين دو گونه افكار، اصول زندگى چادرنشينى را به ياد مردم مى آورد. ترس از كيفر و اميد پاداش، از اصولى است كه در جامعه اى كه بر استقلال فرد استوار است اثر بسيارى دارد. كوشش شده است كه بعضى از اصول تقوا و اخلاق چادرنشينى وارد زندگى شهرى شود. مسائل مهم ديگر مانند احتراز از قتل، دزدى و زنا كه با اصول و سنت هاى قديم ارتباط پيدا مى كرد، مورد بحث قرار گرفته است.39
بايد توجه داشت نقد ديدگاه هاى وات به معناى چشم پوشى از نكات مثبت موجود در تحليل هاى وات و برداشت هاى او از تعاليم اسلام نيست. او خود معترف استكه قرآن براى زندگى بشر هنگامى ارزش و معنا قائل است كه بر اساس صدق استوار باشد و هدف عالى زندگى، زيستن با صدق و راستى است. اين تعبيرها نشان از دقت وات در مطالعات اسلامى و قرآن است. با اذعان به اين ويژگى وات، ديدگاه هاى او را نقد مى كنيم:
1. هدف هر دينى، ارائه روش صحيح زندگى و حل مشكلات جوامع انسانى و رفع نيازمندى هاى آن است. بنابراين، هر دينى كه تعاليمش با نيازمندى جامعه بيشتر مطابق باشد، آن دين واقعى تر بوده و دوام بيشترى خواهد يافت.
در اديان الهى نيز برنامه اى از سوى خداوند متعال براى زندگى بشر به پيامبر وحى مى شد. اين مطابقت با نيازمندى جامعه، هم چنان امرى ضرورى است و در اساس، هيچ يك از اديان الهى در پى آن نيستند كه در خصوص رفع نيازمندى هاى عينى و واقعى جامعه، از خود سلب مسئوليت كنند.
2. اگرچه تحليل وات از شرايط اجتماعى فرهنگى و اقتصادى حاكم بر حجاز اجمالا قابل قبول است، اما اين بدان معنا نيست كه ظهور اسلام را نتيجه تضاد و تصادم فرهنگى اجتماعى دو دوره قبل و هنگام ظهور اسلام بدانيم.
بنابراين، در بررسى ديدگاه وات بايد گفت كه گويا او به اين حقيقت، توجه نداشته است كه دين اسلام منشأ الهى داشته و براى هدايت همه مردم بوده است. البته از آن جا كه در ابتداى امر بر مردم حجاز نازل شد، در آن به نيازمندى هاى مردم حجاز نيز توجه شده است، بدون آن كه اختصاصى به آنان داشته باشد. علاوه بر اين، جاى شگفتى دارد كه وات مفاهيمى چون حمايت از بيچارگان و يتيمان و اميد به پاداش را مفاهيمى موافق با يك نوع خاصى از زندگى بشر (چادرنشينى) مى داند و گويا فراموش كرده است كه در نظام هاى سرمايه دارى امروز نيز اين مفاهيم كه ريشه در فطرت پاك انسانى دارد براى همه بشريت مفاهيمى مقدس اند و همين تقدس سبب مى شود تا متجاوزانِ به اموال ديگران نيز دست كم براى جلب افكار عمومى، خود را انسان هاى نوع دوست و حامى مستمندان بنمايانند.
وات و ترديد افكنى در پيامبر(صلى الله عليه وآله)
از جمله نكات قابل توجه در تحليل هاى وات، برداشت او درباره ديدگاه پيامبر(صلى الله عليه وآله) درباره نبوت است. به گمان وات، پيامبر(صلى الله عليه وآله) در ابتدا به رسالتش ايمان داشته، اما در اوايل رسالتش، مسائلى شك و ترديدهايى را در او به وجود آورده كه البته اين ها هيچ گاه مانع از ادامه كار پيامبر نشده است. او مى نويسد:
براى درك زندگى محمد(صلى الله عليه وآله) اين تجارب نخستين وحى هرگز نبايد فراموش شود. چه بسا دقايقى كه محمد(صلى الله عليه وآله)در تنگدلى و افسردگى به سرآورد كه با توجه به مشكلات طاقت فرسايى كه با آن ها مواجه بود چندان عجيب به نظر نمى آيد، ولى هرگز اين فكر و عقيده را از دست نداد كه خدا او را خواسته و كارى خاص به او واگذار كرده است كه بايد در زمان خود و براى نسل هاى آينده انجام دهد... .40
اين تحليل وات قابل توجه است؛ او به رغم اين كه به وحى الهى و الهى بودن وحى پيامبر(صلى الله عليه وآله) اعتقادى ندارد، اما نگاه اسلام و پيامبر(صلى الله عليه وآله) را به نبوت درك نموده است. البته از آن جا كه او با نگاه مادى گرايانه و بر اساس تعاليم مسيحيت و تحليل تجربى به مسئله نگاه مى كند، تفسير ديگرى دارد كه بايد بررسى شود. او مى نويسد:
داستان هايى است بر اين كه محمد(صلى الله عليه وآله) چگونه به هنگام نوميدى مى خواست بر بالاى تپه هاى سنگى به راه افتد و مى انديشيد كه خود را از يكى از پرتگاه ها فرواندازد و چگونه فرشته اى بر او ظاهر شد و به ياد آورد كه تو پيامبر خدا هستى.41
اگر چه وات اين داستان ها را نمى پذيرد، ولى اصل شك و ترديد پيامبر(صلى الله عليه وآله) را در رسالتش پذيرفته، سه منبع زير را براى آن مى شمارد:42
1. ترس ناشى از عقيده سامى هاى قديم كه خدا را چيز خطرناكى مى دانستند؛
2. ترس ناشى از اتهام جنون؛
3. طرز شگفت انگيز اعلام پيامبرى كه به نظر وات با تشجيع ورقة بن نوفل و تشويق خديجه، ترديد از پيامبر برطرف شد.
اين عوامل از نظر وات براى ايجاد شك و ترديد در انجام رسالت، طبيعى به نظر مى رسد؛ اما از ديدگاه مسلمانان كه نبوت را منصبى الهى مى دانند كه كامل ترين انسان ها با ويژگى هاى خاص مى توانند به اين منصب برسند، اين عوامل، كوچك ترين ترديدى در مقام نبوت هيچ پيامبرى ايجاد نخواهد كرد. پيامبران با ايجاد ارتباط خاص با منبع وحى، اطمينان كامل به رسالت خود داشته و هيچ گاه ترديدى در آن نخواهند داشت و هرچه مشكلات در اين مسير بيشتر باشد، پيامبران در انجام رسالت خود، كوشاتر خواهند بود.
در اين جا بايد اذعان كرد كه متأسفانه وات در اين بخش از ديدگاه خود از منابع ضعيفى بهره گرفته است كه حتى از نظر ما دست كم شيعيان قابل قبول نيست. مى توان به موارد زير توجه داشت:
1. هيچ پيامبرى بدون آمادگى قبلى جسمى و روحى مبعوث نمى شود، با اين حال، دريافت وحى قطعاً نوعى تأثير شگرف روحى بر دريافت كننده آن داشته است؛ البته تأثيرى كه براى ديگران قابل تجربه نيست.
2. پيامبران به آن اندازه آمادگى رسيده بودند كه پذيراى رسالت باشند و اهميت آن را درك كنند. همين درك و شناخت از اهميت رسالت، سبب مى شد آنان با تأمل در اين كه آيا توان انجام آن رسالت بزرگ و نجات انسان هاى گمراه را دارند به نوعى خوف و اضطراب معنوى فراتر از اضطراب روحى و روانى دچار شوند؛ اضطراب خاصى كه سبب مى شد تا آنان از خداوند تأييد و امداد طلب كنند.43
وات و تكامل ايمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)
وات ميان محتواى تعاليم اسلام و تكوين شخصيت توحيدى پيامبر(صلى الله عليه وآله) ارتباط مستقيمى قائل است. بر اين اساس، وى مدعى تأثيرگذارى برخى عوامل محيطى بر تعاليم اسلام است و بر تأثير عوامل سياسى اجتماعى و نظام قبيله اى حجاز در تكوين شخصيت توحيدى پيامبر(صلى الله عليه وآله) تأكيد مى كند. وات مدعى است كه ايمان و توحيد پيامبر(صلى الله عليه وآله) مانند ايمان معاصرينش ناقص و غامض بوده و در طول مدت رسالت به كمال رسيده است.44
در تكوين شخصيت افراد، عوامل متعددى نظير عوامل ژنتيك، جامعه، مدرسه و... تأثيرگذار است. درباره رسول اكرم (صلى الله عليه وآله)تا آن جا كه مربوط به شخصيت فردى و فقهى حضرت مى شود، مى توان با تسامح اين تأثيرپذيرى را پذيرفت، اما در مورد شخصيت حقوقى و نبوت حضرت، قطعاً تأثير نداشته است.
علاوه بر اين، محيط حجاز كه آكنده از شرك و بت پرستى بوده، در شكل گيرى شخصيت ايمانى و توحيدى پيامبر(صلى الله عليه وآله)تأثير معكوس داشته و آن حضرت را از آن همه آلودگى اعتقادى بيزار كرده، چنان كه درباره ساير پيامبران اين گونه بوده است. در اين باره داستان حضرت ابراهيم(عليه السلام)، نمونه قابل توجهى است. بنابراين، توحيد، زيربنا و جوهره شخصيت همه پيامبران بوده است.
هم چنين اگر ايمان به معناى باور قلبى به خداوند و مقام رسالتش باشد كه امر بسيطى است و كم و زياد ندارد تا تكامل آن در طول چندين سال مطرح شود. و اگر منظور از ايمان، معلومات اعتقادى است، در اين معنا تصور تكامل ممكن است، زيرا حوادث و جريان هايى بايد تحقق پيدا كند تا وحى نازل شود و اين وحى ابلاغ گردد و در اين معنا، سير تكاملى طى شود.
بنابراين، در تكوين شخصيت توحيدى پيامبر، بايد اذعان داشت كه وات از تأثير عامل دينى و شخصيت درونى و معنوى پيامبر غافل مانده است. نهايت، آن كه عوامل محيطى در تثبيت جايگاه اجتماعى پيامبر(صلى الله عليه وآله) در جامعه حجاز مؤثر بوده، اما در تكوين شخصيت توحيدى پيامبر هرگز تأثيرى نداشته است.
قرآن از نگاه وات
بنا بر عقيده مسلمانان، قرآن كلام خداست و محمد(صلى الله عليه وآله) خود نيز با اين ديد به آن مى نگريسته است.45
يا در جايى ديگر آورده است:
قرآنى كه فعلا در دست است، مجموعه اى است از وحى و الهاماتى كه محمد(صلى الله عليه وآله)دريافت داشته است؛ به طور كلى خدا گوينده است و مخاطب آن ها محمد(صلى الله عليه وآله) يا مسلمانان يا عموم خلايق مى باشند.46
وات ديدگاه خود مبنى بر دخالت انديشه هاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را در تدوين قرآن اين گونه مطرح مى كند:
محمد(صلى الله عليه وآله) مسلماً به اين امر (قرآن كلام خداست) ايمان كامل داشته و تصور مى كرده است كه مى تواند افكار خود و آن چه از بيرون به او مى رسيده است، از هم تمييز دهد... اگر او اين الهام را عقايد و افكار خود معرفى مى كرد، به احتمال قوى همه اصول وى از صورت نهضت دينى بيرون مى رفت.47
وات مدعى است كه قرآن صرف دستورات و كلمات خداوند نيست، بلكه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى توانست در آن دخل و تصرف داشته باشد و هر كجا نياز به اصلاح داشت پيامبر(صلى الله عليه وآله) دريغ نداشت. او مى نويسد:
عقيده و ايمان محمد(صلى الله عليه وآله) به اين كه وحى از جانب خدا به او نازل مى شده است مانع وى از مرتب كردن و به عبارت ديگر حك و اصلاح آن ها نبوده است.48
وات براى اثبات مدعاى خود مى كوشد تا به نسخ آيات قرآن استناد كند و آن را دليلى بر اصلاح آيات قرآن معرفى كند. هم چنين نكته قابل توجه در ديدگاه وات درباره قرآن، ادعاى كامل نبودن و تناقضات آن است. او مى نويسد:
ولكن متأسفانه (قرآن) از دو جهت، ناقص است؛ كامل نبودن قرآن و شامل نكات متناقض بودن.49
به نظر مى رسد ريشه اصلى ديدگاه ها و سخنان ارائه شده از سوى وات، به انكار منشأ الهى قرآن برمى گردد. قرآن، حاصل وحى الهى به پيامبر(صلى الله عليه وآله)، كلام الهى و معجزه پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى هدايت بشر است و از نظر كسانى كه با آن انس داشته اند، كامل ترين دستورات براى به سعادت رساندن جامعه بشرى است. چه بسيار انسان هايى كه در طول تاريخ با شنيدن آيه اى از قرآن و با درك معناى عميق آن به اسلام گرويده اند. البته آنان كه با اساس اسلام ستيز داشته اند، بخش قابل توجهى از دشمنى هاى خود را با قرآن و تخريب آن صرف كرده اند.
ادعاى وات مبنى بر دخل و تصرف پيامبر(صلى الله عليه وآله)، همگى ادعاى محض است و حتى در آيه اى از قرآن، پيامبر(صلى الله عليه وآله) از اين تصرف بازداشته و تهديد شده است.50بنابراين، اين كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در قرآن تصرفى انجام داده باشد پذيرفتنى نيست.
اما پاسخ اشكال كامل نبودن قرآن و تناقضات آن، با توجه به مسئله خاتميت و اين كه اسلام، آخرين دين، و پيامبر اسلام، آخرين پيامبر الهى است، داده مى شود. اجمالاً مى توان گفت:
اسلام آخرين دين الهى است و آخرين دستورات براى هدايت بشريت در اين دين ارائه شده، بنابراين براى هدايت بشر هيچ گونه نقص و تعارضى در تعاليم آن و نيز در قرآن كريم كه كتاب مقدس است راه ندارد، زيرا در صورت وجود نقص و تعارض، هدايت انسان ها به شكل كامل صورت نگرفته و هدف خلقت حاصل نخواهد شد.
نتيجه
وات سرچشمه هاى دين اسلام را در عوامل ديگر، نظير تأثيرپذيرى از تعاليم يهوديت و مسيحيت و هم چنين تأثيرپذيرى از شرايط اجتماعى فرهنگى حاكم بر حجاز مى داند.
هم چنين وات ايمان پيامبر را تكاملى مى داند كه در طول سال هاى متمادى، كامل تر شده است و قرآن را به دليل وجود نسخ آيات و اصلاحاتى كه (به زعم او) پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آن انجام داد، كامل ندانسته و حاوى تناقضات معرفى مى كند.
حال آن كه به نظر مسلمانان با دلايل مستند عقلى و نقلى اسلام دين الهى بوده و تعاليم آن از طرف خداوند به وسيله جبرئيل بر پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) نازل شده و قرآن به عنوان كتاب مقدس اسلام كامل ترين كتاب براى هدايت بشريت به سوى سعادت است.
نكته ديگر اين كه ديدگاه هاى وات متأثر از نگاه مادى گرايانه او و كتاب هاى مستشرقان پيشين است، بنابراين، از مستشرق مسيحى مذهب با اتخاذ روش تحليلى تجربى نمى توان انتظارى بيش از اين داشت. اگرچه وات به درستى مفهوم وحى و برخى معتقدات مسلمانان را فهميده و از قول مسلمانان نقل كرده است و در بعضى موارد با نگاهى منصفانه به تحليل آن مى پردازد، اما خود به آن معتقد نيست.
كتاب نامه
2. ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ترجمه حسين روحانى، تهران، اساطير، 1374.
3. ابن كثير، البداية و النهايه، بيروت، دارالاحياء التراث العربى، [بى تا].
4. ابن هشام، السيرة النبويه، بيروت، دارالاحياء التراث العربى، [بى تا].
5. بدوى، عبدالرحمن، موسوعة المستشرقين، ترجمه صالح طباطبايى، تهران، روزنه، 1377.
6. حسينى طباطبايى، مصطفى، نقد آثار خاورشناسان، تهران، چاپخش، 1375.
7. راغب اصفهانى، حسين، مفردات الفاظ القرآن، بيروت، دارالقلم، 1416ق.
8. زرگرى نژاد، غلامحسين، تاريخ صدر اسلام، تهران، سمت، 1378.
9. طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1973م.
10. طبرى، محمدبن جرير، تاريخ الامم و الملوك، تحقيق ابوالفضل ابراهيم، بيروت.
11. قمى، على بن ابراهيم، تفسير القمى، نجف، مطبعة النجف الاشرف، 1387 ق.
12. عاملى جعفر، مرتضى، الصحيح من سيرة النبى، بيروت، دارالسيره، 1415ق.
13. مطهرى، مرتضى، پيامبر امى، چاپ پنجم: قم، صدرا، 1369.
14. مطهرى، مرتضى، مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى، قم، صدرا، 1357.
15. وات، مونتگمرى، درآمدى بر تاريخ قرآن، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، قم، مركز ترجمه قرآن، 1382.
16. وات، مونتگمرى، محمد فى مكه، تعريب شعبان بركات، بيروت، المكتبة العصريه، 1953م.
17. وات، مونتگمرى، محمد فى مدينه، تعريب شعبان بركات، بيروت، المكتبة العصريه، 1956م.
18. وات، مونتگمرى، محمد پيامبر و سياستمدار، ترجمه اسماعيل والى زاده، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1344.
19. يوسفى غروى، محمدهادى، موسوعة التاريخ الاسلامى، قم، مجمع الفكر الاسلامى، 1417 ق.
20. امينى، ابراهيم، وحى در اديان آسمانى، چاپ اول: قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1377.
21. سحاب، ابوالقاسم، فرهنگ خاورشناسان، تهران، مؤسسه جغرافيايى و كارتوگرافى سحاب، 1356.
22. دائرة المعارف القرن العشرين.
پي نوشت :
1 كارشناس ارشد تاريخ اسلام.
2. ابوالقاسم سحاب، فرهنگ خاورشناسان، و مصطفى حسينى طباطبايى، نقد آثار خاورشناسان، ص 148.
3. مونتگمرى وات، محمد فى مكه، ص 76.
4. همان، ص 76.
5. مونتگمرى وات، محمد پيامبر و سياستمدار، ص 17.
6. همان، ص 18.
7. همو، محمد فى مكه، ص 90: «نستطيع التمييز بين نوعين من الوقايع، الخوف اولا من ظهور الله او حضوره و ما تملكه من يأس، ثانياً، حتى ساورته افكار الانتحار».
8. ورقة بن نوفل، پسر عموى خديجه بود كه مذهب مسيحيت اختيار كرده بود. او درباره مسيحيت و بشارت عهدين به ظهور پيامبر بعد از حضرت عيسى، يعنى محمد(صلى الله عليه وآله) اطلاعاتى داشت.
9. مونتگمرى وات، محمد پيامبر و سياستمدار، ص 27.
10. ابراهيم امينى، وحى در اديان آسمانى، ص 138.
11. انبياء (21) آيه 5: «بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلام بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْيَأْتِنا بِآيَة كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ».
12.مونتگمرى وات، محمد پيامبر و سياستمدار، ص 27.
13. راغب اصفهانى، المفردات، ص 858.
14. نحل (16)آيه 68.
15. فصلت (41) آيه 41 و زلزال (99) آيه هاى 1 5.
16. طه (20) آيه 20.
17. مائده(5) آيه 111.
18. انفال (8) آيه 12.
19. نساء (4) آيه 163؛ يوسف (12) آيه 3 و انعام (6) آيه 9.
20. سيد محمدحسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 2، ص 159.
21. دائرة المعارف القرن العشرين، ج 10، ص 707.
22. طباطبايى، همان، ج 2، ص 160.
23. مرتضى مطهرى، مقدمه اى بر جهان بينى اسلام (وحى و نبوت)، ص 9.
24. انعام (6) آيه 124: «اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ».
25. شورى(52) آيه 51: «وَ ما كانَ لِبَشَر أَنْ يُكَلِّمَهُ اللّهُ إِلاّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجاب أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَبِإِذْنِهِ مايشاء».
26. شعراء (26) آيه هاى 192 194: «وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ».
27.مونتگمرى وات، محمد فى مكه، ص 100.
28. مونتگمرى وات، محمد پيامبر و سياستمدار، ص 51.
29. همان.
30. همان.
31. براى مطالعه بيشتر ر.ك: مرتضى مطهرى، پيامبر امى، ص 40.
32. علامه جعفر مرتضى عاملى، الصحيح من سيرة النبى، ج 2، ص 93.
33. مونتگمرى وات، محمد پيامبر و سياستمدار، ص 63.
34. همان.
35. همان.
36. همان، ص 62.
37. همان، ص 66.
38. همان، ص 67.
39. همان، ص 68.
40. مونتگمرى وات، محمد پيامبر و سياستمدار، ص 17.
41. همان، ص 18.
42. همان، ص 26.
43. براى تبيين درست از وضع روحى پيامبر هنگام بعثت ر.ك: نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
44. مونتگمرى وات، محمد پيامبر و سياستمدار، ص 170.
45. همان، ص 20.
46. همان.
47. همان.
48. همان.
49. مونتگمرى وات، محمد فى مكه، ص 105.
50. الحاقه (69) آيه هاى 43ـ 46: «تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ * وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ * لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ».
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}